محل تبلیغات شما



فکر می کردم اگه بی دریغ و صادقانه دوست داشته باشم اگه بی نهایت عشق بورزم و اگه صبور باشم تمام شادی و خوشبختی دنیا نصیب من میشه و هرچقدر مشکلات زیاد باشن من توانش رو دارم که بجنگم فکر میکردم تاریکی هر چقدر زیاد باشه دوست داشتن می تونه روشنش کنه.

اما انگار اشتباه می کردم و پذیرفتن این برام از همه چیز سخت تره . انگار که یک باره همه چیز فرو میریزه و تو دیگه نمیدونی باید چیکار بکنی حتی نمیدونی چی میخوای.

فکر میکردم وقتی کسی میگه دوست دارم و تنها تورو میبینم یعنی قراره جهان از اون لحظه جور دیگه ای باشه . من بلد نبودم من نمیدونستم دوست داشتن کم و زیاد داره دلبسته بودن اندازه داره ، من فکر می کردم دوست داشتن یعنی بی حد و حصر و صادقانه خواستن من فکر می کردم دلبستن یعنی جنگیدن ولی حالا فهمیدم دوست داشتن برای خیلی ها اندازه داره

اما برای من نداشت

حس میکنم این همه دوست داشتن حالا من رو تهی کرده و این خیلی درد داشت اونقدر زیاد که حس میکنم هرگز آدم سابق نمیشم.

 

 


این پست رو مینویسم تا سالها بعد وقتی دوباره خوندمش بفهمم تو این برهه از تاریخ چه حسی داشتم .

صبح روز جمعه بیدار شدم شیفت های کاری همیشه بدن و قرار بود یه روز تعطیل بی خبر و کسل و کننده باشه ولی نبود شاید مهم ترین واقعه ۲۰ سال گذشته همینقدر ناگهانی از صبح روز تعطیل ما ایرانی ها سر درآورد .

ترور سردار سلیمانی !

درست کنار گوش ما ، به همین راحتی پهپاد های آمریکا هدف گرفتنش . این مرگ ها تو خاورمیانه باید برای ما عادی شده باشه اما هرگز نمیشه . خون گلوله بمب و مایی که هرروز از روز قبل حس بیچارگی بیشتری داریم

فارغ از اینکه سردار سلیمانی چه شخصیت و کاریزمایی داشت و آدم خوبی بود یا نبود . مرگش ناراحتم کرد ترسیدم از اینکه چقدر راحت میشه سایه جنگ روی سرمون بیوفته و به همین راحتی یک مهره مهم نظام حذف بشه . 

این آدم برای من خاکستری بود شخصیت و محبوبیتش دوست داشتنی بود اما نمیشه هرگز روی تصمیماتش به عنوان فرمانده سپاه همینقدر راحت چشم بست .

و چقدر تلخیم ما و چقدر خونینه این خاورمیانه که حتی نمیدونیم دشمنمون کیه ! دیروز مردم برای خون های ریخته شده حوادث آبان غمگین بودند امروز برای کشته شدن فرمانده به دست آمریکا ! ما از دوست زخم میخوریم از دشمن زخم میخوریم و گلایه به جایی نمیبریم

حالا امروز برای انتقام جدید خون به چهره کشیدیم و قراره پشت به پشت نظامی که قبولش نداریم برای آمریکا صف آرایی کنیم .

ما از دوست زخم خوردیم ما از دشمن زخم خوردیم ما ازادی رو فدای وطن کردیم و آینده قراره درباره ما چه فکری بکنه ؟

این غریب ترین حال تاریخه این مظلومانه ترین حالت درهم آمیختن حق و باطله این بی رحم ترین حالت ممکنه

امروز به بهانه سالروز تختی جایی قسمتی از نامه مصدق به تختی رو بازنشر کرده بود که عجیب حس نزدیکی کردم با توصیف مصدق از مردم ایران

دکتر مصدق در بخشی از پیام خود به غلامرضا تختی درباره مردم ایران گفت : این مردم پاک لایق بهترین شادی ها هستند و عموماً بدترین غصه‌ها نصیب شان می‌شود. مردم تمام تلخی‌های زندگی‌شان را پس از آن کودتای شوم(کودتای آمریکایی ۱۳۳۲)با پیروزی‌های شما شیرین می کنند.» 

 


دارم کمی دیر مینوسم باید به خودم فرصت میدادم یه جورایی که انگار قراره هرلحظه از خواب بیدار بشی با خودت میگی بیخیال بذار تموم شه و چشماتو باز کن .

حالا روز نهم دی ماه برام معنای خاصی داره و قدم زن از تئاتر شهر تا فردوسی قراره مدت های طولانی خاطره پررنگ ذهنم باشه .

همه اون فرو خوردن بغض ها همه اون خنده هایی که فقط روی لبهام بودو چند ساعت بعد منی که روی پاهام بند نبودم قلبم تند میزد و اگرچه آینده مبهم تر از قبل شده بود ولی من انگار داشتم قدم به تاریکی بزرگی میذاشتم برای یه کشف جدید

و هیچ چیز سخت تر از این نیست .

این بار اگر زمین بخورم بلند شدن خیلی سخت تر میشه ولی بذار قدم اول رو بردارم


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

طرح توجیهی و جواز تاسیس